۱۳۸۹ بهمن ۸, جمعه

ساختارشناسی فولكلور كودكان آذربایجان 1

براساس واریانتهای مشترك در جمهوری آذربایجان و آذربایجان ایران

قسمت اول

دكتر حمید سفیدگر شهانقی

اشاره : روزی یکی از آشنایان از این مساله اظهار تاسف کرد که آثار معنوی ـ ادبی ترکان آذربایجان در مقایسه با ملل دیگر به نحو چشمگیری کم و حتی مایه شرمندگی است. متاسفانه آن آشنای بنده هیچگونه مطالعاتی در باب تاریخ ادبیات آذربایجان و آثار گرانسنگ مکتوب و شفاهی آن نداشت. گفته های او تنها بر شنیده هایی استوار بود که آنها را از اساتیدی ناآگاهتر بر مساله شنیده بود. با اشارات بسیار جزیی و تیترواری که به ثروت معنوی آذربایجانیان شد و مقایسه ای که با داشته های دیگر ملل صورت گرفت، آن آشنای ناآشنا با خود، آهی از ته دل کشید و این بار از ناآگاهی خود اظهار شرمندگی کرد. فولکلور غنی آذربایجان اگر نگوییم سرشارترین و پربارترین دانش عامه در میان ملل جهان است، به واقع یکی از آنهاست. وسعت، عمق و شمول این خزانه ملی چنان است که با وجود تلاشهایی که تا به حال برای شناسایی گوشه های ناشناختۀ آن و حتی المقدور جمع آوری و مدون ساختن آن شده است، ولی با این حال همه معترفند که هنوز برای تحقق این امر راه بسیاری مانده است. مقاله ای که آنرا در دو قسمت خواهید خواند، نوشته ای است در همین موضوع که همشهری محقق جناب آقای دکتر شهانقی که سالهاست در باب فولکلور آذربایجان تحقیقات دامنه داری را انجام می دهند، برای درج در وبلاگ خوی ـ آذربایجان ارسال داشته اند. ضمن تشکر از لطف ایشان، شما را به خواندن و بهره بردن از آن دعوت می کنم. ادامه مطلب

ساختارشناسی فولكلور كودكان آذربایجان

ساختارشناسی فولكلور كودكان آذربایجان 1

براساس واریانتهای مشترك در جمهوری آذربایجان و آذربایجان ایران

قسمت اول

دكتر حمید سفیدگر شهانقی

اشاره : روزی یکی از آشنایان از این مساله اظهار تاسف کرد که آثار معنوی ـ ادبی ترکان آذربایجان در مقایسه با ملل دیگر به نحو چشمگیری کم و حتی مایه شرمندگی است. متاسفانه آن آشنای بنده هیچگونه مطالعاتی در باب تاریخ ادبیات آذربایجان و آثار گرانسنگ مکتوب و شفاهی آن نداشت. گفته های او تنها بر شنیده هایی استوار بود که آنها را از اساتیدی ناآگاهتر بر مساله شنیده بود. با اشارات بسیار جزیی و تیترواری که به ثروت معنوی آذربایجانیان شد و مقایسه ای که با داشته های دیگر ملل صورت گرفت، آن آشنای ناآشنا با خود، آهی از ته دل کشید و این بار از ناآگاهی خود اظهار شرمندگی کرد. فولکلور غنی آذربایجان اگر نگوییم سرشارترین و پربارترین دانش عامه در میان ملل جهان است، به واقع یکی از آنهاست. وسعت، عمق و شمول این خزانه ملی چنان است که با وجود تلاشهایی که تا به حال برای شناسایی گوشه های ناشناختۀ آن و حتی المقدور جمع آوری و مدون ساختن آن شده است، ولی با این حال همه معترفند که هنوز برای تحقق این امر راه بسیاری مانده است. مقاله ای که آنرا در دو قسمت خواهید خواند، نوشته ای است در همین موضوع که همشهری محقق جناب آقای دکتر شهانقی که سالهاست در باب فولکلور آذربایجان تحقیقات دامنه داری را انجام می دهند، برای درج در وبلاگ خوی ـ آذربایجان ارسال داشته اند. ضمن تشکر از لطف ایشان، شما را به خواندن و بهره بردن از آن دعوت می کنم. ـ مقدم

* * *

فولكلور، یكی از شاخص‌های فرهنگی هر ملت است كه با مراجعه به آن روانشناسی اجتماعی ملتها را می‌توان مورد كنكاش داد. غور و تفحص در فولكلور، به نوعی مطالعه كل فرهنگ است. چرا كه اساساً شاخه های مختلف فرهنگ، ریشه در فولكلور دارد و به جرئت می‌توان گفت كه ماناترین و ناب‌ترین آفرینش‌های ادبی و هنری بشر از ژانرهای مختلف فولكلور الهام گرفته است. از هفت پیكر نظامی‌گنجوی تا صد سال تنهایی گارسیا ماركز، از حیدربابایه سلام شهریار تا هری پاتر خانم رولینگ.

برای شناخت كامل شاخه‌های مختلف فولكلور ابتدا باید پروسة تاریخی تكامل ملتها مورد بررسی قرار گرفته و دیدگاه انسانهای نخستین نسبت به عناصر طبیعی، حیوانات و گیاهان مطالعه گردد. از این طریق است كه درمی‌یابیم چگونه آنیمیزم (جاندار پنداری عناصر طبیعی)، افسون و سحر، توتمیزم و غیره شكل گرفته است. در دورانهای ابتدایی، بشر پشت هر پدیدة طبیعی وجود یك روح را متصور بوده و آنها را موجوداتی جاندار به حساب می‌آورد. جاندارپنداری ماه، خورشید، ستارگان، باد، آب، گیاهان و بعدها ابر، باران، رعد و برق، بهار، زمستان و غیره و دادن خصوصیات یك موجود زنده به هر كدام از آنها، نمودهای آنیمیزم است.

كم‌كم جادوها، افسونها، فالها، سوگندها و باورها خود را نشان می‌دهند. قصه‌ها، افسانه‌ها و روایتهای مختلف در مورد جادوگران، اشیاء سحرآمیزی چون انگشتر سحرآمیز، شمشیر سحرآمیز، سفره سحرآمیز و قالیچه سحرآمیز به وفور در فولكلور ملتها دیده شده و بدین ترتیب ژانرهای مختلف فولكلور آفریده می‌شود.

فولكلور آذربایجان یكی از پر شاخ و برگ‌ترین ادبیات شفاهی دنیاست كه این مهم خود مدیون سه عامل اساسی است: اول، فرآیند تاریخی تكامل ملت آذربایجان، دوم، وجود ذوق سرشار هنری این ملت و سوم، توانمندی‌های كم نظیر زبان تركی.

با این مقدمه می‌پردازیم به یكی از شاخه‌های مهم ادبیات شفاهی آذربایجان یعنی فولكلور كودكان آذربایجان.

فولكلور كودكان چه از لحاظ ایده و مضمون، چه از منظر شكل و فرم، خصوصیات روانشناختی و سنی كودكان را مدنظر قرار می‌دهد. گروهی از فولكلورشناسان بر این باورند كه فولكلور كودكان توسط بزرگسالان آفریده شده است و كودكان به مرور زمان آن را از آنِ خود كرده‌اند. گروهی دیگر عقیده دارند كه فولكلور كودكان توسط خود آنها كودكان و بزرگسالان است. بدین ترتیب، فولكلور كودكان، آثاری است كه برای كودكان آفریده شده است. ویژگی این نوع فولكلور، مناسب بودن آن با سن و سال كودكان و لحاظ نمودن حالات پسیكولوژیكی كودكان است.

این واقعیتی است كه بزرگسالان همواره دلمشغولی تربیت صحیح فرزندان خود را داشته‌اند و هدف اصلی آفرینش فولكلور كودكان نیز همین است. مضامینی چون كار و تلاش، نیكوكاری، میهن دوستی، راستگویی و غیره، همیشه در ذهن و زبان پدران و مادران است تا كودكانشان با یادگیری خصایل نیكو، به فردی مفید و مثبت در جامعه تبدیل شوند. فولكلور كودكان در تمامی‌ژانرهای خود پر است از ستایش خصایل نیكو و نكوهش زشتی و پلشتی؛ و اینگونه است كه بزرگسالان با گفتن لالائیها، قصه‌ها، متلها، چیستانها، ضرب المثلها و غیره، سعی در پرورش صحیح كودكان خود دارند. نمونه‌های فولكلور كودكان آذربایجان اساساً شعرگونه، موزون و آهنگین هستند و این خود بر جذابیت آن می‌افزاید. از دیدگاه ادبی نیز آنها آثاری كامل هستند. در این مقاله سعی شده است با طبقه بندی فولكلور كودكان آذربایجان گامی‌هر چند كوتاه در دسته‌بندی، گردآوری و تحلیل این عناصر فرهنگی برداشته شود. به منظور نشان دادن اشتراكات فرهنگی و تاریخی بین دو ملت سعی شده است، نمونه‌های رایج در هر دو آذربایجان ـ جمهوری آذربایجان و آذربایجان ایران ـ ارائه گردد.

فولكلور كودكان آذربایجان را می‌توان به گونه‌ها و ژانرهای زیر تقسیم كرد:

لالائی‌ها (Laylalar)، نوازش‌ها (Oxşamalar)، متل‌ها (Düzgülər)، افسانه‌ها (Nağıllar)، شمارش‌ها (Sanamalar)، تكرار جملات (Yanıltmacalar)، شوخی‌ها (Cırnatmalar)، چیستان‌ها (Tapmacalar)، ترانه‌ها (Mahnılar)، بازی‌ها (Oyunlar)، پیله كردن‌ها (Sataşmalar).

لالائی‌ها ـ Laylalar

شاید هیچ قومی‌در جهان نباشد كه در آن مادران برای فرزندان خود لالائی نخوانند و طی آن برای نوزادان خود آرزوی بهروزی و كامیابی نكنند. لالائی‌های مادران آذربایجانی معمولاً به صورت دوبیتی بوده و چهار مصرع دارد. وزن آنها هجائی بوده و هر مصرع از هفت هجا تشكیل می‌شود. لالائی‌ها برای كودكانی كه هنوز زبان باز نكرده‌اند با آهنگهای حزینی خوانده می‌شوند؛ از این روی این آهنگ و تن صدای مادر است كه كودك را به خواب می‌برد نه كلمات و سخنان لالائی‌ها. با این همه مادر، این شعرها را برای خود نیز می‌خواند و در آنها به آمال و آرزوهای خود اشاره می‌كند و ای بسا قطرات اشك، پایان بخش لالائی‌ها می‌شود. در لالائی ها عشق و علاقه بی‌حد و حصر مادران نسبت به فرزندانشان منعكس شده است. غمها و شادی‌ها، حسرت‌ها و آرزوهای یك مادر و گاه حتی یك قوم را می‌توان در لالائی‌های آنها پیدا كرد:

آ لای لای بگیم لای لای A lay lay bəyim lay lay

گؤزل ـ گؤیچگیم لای لای – göyçəyim lay lay Gözəl

غوربت اؤلكه یاد ائلده Qurbət ölkə yad eldə

آرخام ـ كؤمگیم لای لای (1) Arxam – köməyim lay lay

لای لای فرزند بیگ من لای لای/ فرزند زیبا و قشنگ من لای لای/ در دیاری غریب و ایلی بیگانه/ تنها یار و یاور من، لای لای

لای لای دئدیم گونده من Lay lay dedim gündə mən

كؤلگه‌ده سن گون‌ده من Kölgədə sən gündə mən

ایلده قوربان بیر اولسا İldə qurban bir olsa

سنه قوربان گونده من! (2) Sənə qurban gündə mən

لای لای گفتم هر روز برایت/ تو در سایه باش و من در آفتاب/ عید قربان هر سال یك بار است، اما/ من هر روز قربانی تو شوم!

لای لای بئشیگیم لای لای Lay lay beşiyim lay lay

ائویم ائشیگیم لای لای – eşiyim lay lay Evim

اوزون گئجه‌لر بویو Uzun gecələr boyu

چكیم كئشیگین لای لای(3) Çəkim keşiyin lay lay

لای لای گهوارۀ من لای لای/ خانه و كاشانة من لای لای/ تو بخواب تا در شبهای دراز/ كشیك تو را من بدهم لای لای

نوازش‌ها ـ Nazlamalr

نوازش‌های كودكانه، شعرهایی هستند كه در آنها بر خلاف لالائی‌ها هدف آرام كردن كودكان نیست؛ بلكه این شعرها برای تفریح، نوازش و خنداندن كودك خوانده می‌شود. در این شعرها، دیگر از شكوه و گلایه از فلك و بخت بد خبری نیست. مادران، ناكامی‌ها و دردهای خود را ترنم نمی‌كنند بلكه آرزوهای شیرین و گاه دست نایافتنی برای كودكان خود می‌كنند. فرم و شكل نوازش‌های كودكانه آذربایجان ثابت نیست برخی از آنها دو مصرع و برخی دیگر چهار مصرع دارند و بندرت نوازش‌های سه مصرعی نیز می‌توان پیدا كرد. وزن همه آنها هجائی بوده و از هارمونی شادی برخوردارند. چند نمونه از نوازش‌های كودكان:

بالاما قوربان اینكلر Balama qurban inəklər

بالام نه واخ ایمكلر Balam nə vax iməklər

گاوها فدای بچه‌ام شوند / بچه‌ام كی چهار دست و پا راه می‌رود

بالاما قوربان ایلان‌لار Balama qurban ilanlar

بالام نه واخ دیل آنلار Balam nə vax dil anlar

مارها فدای بچه‌ام شوند/ بچه‌ام كی زبان باز می‌كند

بالاما قوربان سئرچه‌لر Balama qurban serçələr

بالام نه واخ دیرچه‌لر Balam nə vax dirçələr

گنجشك‌ها فدای بچه‌ام شوند/ بچه‌ام كی قد می‌كشد.

بالا دادی بال دادی Bala dadı bal dadı

بالا آدام آلدادی Bala adam aldadı

شیرینی شیرین اولار şirini şirin olar

آجیسی دا بال دادی! ! Acısı da bal dadı

طعم عسل دارد فرزند/ فرزند انسان را مشغول می‌كند/ شیرینش شیرین می‌شود/ تلخش طعم عسل دارد

آتیم ـ توتوم من سنی Atım - tutum mən səni

شكره قاتیم من سنی şəkərə qatım mən səni

آتان ائوه گلنده Atan evə gələndə

اؤنونه آتیم من سنی (4) Önünə atım mən səni

تو را بیندازم و بگیرم دوباره/ تو را با شكر قاطی كنم/ وقتی پدرت به خانه برمی‌گردد/ چنین فرزند شیرینی را تحویلش دهم

متل‌ها ـ Düzgülər

متل‌ها شعرهایی كودكانه هستند كه در آنها قصه‌ای نیز روایت می‌شود، هر چند كه قصه‌های متلها اغلب بدون هیچ روال منطقی و داستانی هستند. به نظر می‌رسد هدف از خواندن متل‌ها فقط سرگرمی‌و وقت گذرانی باشد. با این حال گاه در آنها به فاكت‌هایی تاریخی برمی‌خوریم كه در فولكلور كودكان نشانی از خود، جا گذاشته‌اند و در بررسی های تاریخ اجتماعی آذربایجان می‌تواند راهنمای پژوهشگران این علم باشد.

از لحاظ فرم، متل‌ها را می‌توان نوعی مثنوی خواند. هر كدام از متلها با آهنگ خاصی خوانده می‌شوند. یك نمونه از متل ها:

ایكی دنه هوی ایكی دنه hoy iki dənə İki dənə

ایكی دنه بیر قوشودی İki dənə bir quşudi

باغچایا قونموشودی Bağçaya qonmuşudi

بیگ اوغلو گؤرموشودی Bəy oğlu görmüşüdi

اوخونان وورموشودی Oxunan vurmuşudi

اوخوننان من بئزارم Oxunnan mən bezarəm

كتان كؤینك یازارم Kətan köynək yazarəm

كتان كؤینك میل میلی Kətan köynək mil mili

گل اوخو بیزیم دیلی Gəl oxu bizim dili

بیزیم دیل اورمو دیلی Bizim dil urmu dili

اورمودان گلن آتلار Urmudan gələn atlar

آغزیندا یئیر چاودار Ağzında yiyər çavdar

حق قاپیسی كیلیددی Həqq qapısı kiliddi

كیلیدی دوه بوینوندا Kilidi dəvə boynunda

دوه گیلان یولوندا Dəvə Gilan yolunda

گیلان یولو سر به سر Gilan yolu sər bə sər

ایچینده میمون گزر İçndə meymun gəzər

میمونون بالالاری Meymunun balaları

منی گؤردو آغلادی Məni gördü ağladı

تومانینا قیغلادی (5) Tumanına qığladı

دو تا بودند دو تا/ دو تا پرنده بودند/ توی باغچه نشسته بودند/ پسر بیگ آنها را دیده بود/ با تیر آنها را زده بود/ من از تیر او بیزار هستم/ روی پیراهن كتانی می‌نویسم/ پیراهن كتانی میل میل است/ بیا زبان ما را بخوان/ زبان ما زبان«اورمو» است/ اسب‌هایی كه از اورمو می‌آیند/ در دهانشان چاودار است/ دروازه حق قفل است/ كلیدش در گردن شتر است/ شتر در راه گیلان است/ در سراسر راه گیلان/ میمون می‌گردد/ بچه‌های میمون/ تا مرا دیدند گریه كردند/ و خودشان را خیس كردند

الیمی بیچاق كسیبدی Əlimi biçaq kəsibdi

دسته بیچاق كسیبدی Dəstə biçaq kəsibdi

یاغ گتیرین یاغلایاق Yağ gətirin yağlayaq

بال گتیرین باللایاق Bal gətirin ballayaq

دسمال گتیرین باغلایاق Dəsmal gətirin bağlayaq

دسمال دوه بوینوندا Dəsmal dəvə boynunda

دوه شیروان یولوندا Dəvə şirvan yolunda

شیروان یولو لیل باغلار Şirvan yolu lil bağlar

دسته دسته گول باغلار Dəstə dəstə gül bağlar

او گولون بیرین اوزه‌یدیم O gülün birin üzəydim

تئللریمه دوزه‌یدیم Tellərimə düzəydim

قارداشیمین تویوندا Qardaşımın toyunda

اوتوروب ـ دوروب سوزه‌یدیم – durub süzəydim Oturub

چای داشیبدیر سئل گلیر Çay daşıbdır sel gəlir

دسته دسته گول گلیر Dəstə dəstə gül gəlir

او گولون بیرین اوزه‌یدیم O gülün birin üzəydim

ساچ باغیما دوزه‌یدیم Saç bağıma düzəydim

ساچ باغیم قاطار ـ قاطار – qatar Saç bağım qatar

اوستونده قارداش یاتار Üstündə qardaş yatar

قارداشین ال یایلیغی Qardaşın əl yaylığı

اوجلاری زر یایلیغی Ucları zər yaylığı

هره بیر آغیز دئسین Hərə bir ağız desin

قارداشا جان ساغلیغی Qardaşa can sağlığı

دییرمان اوستو چیچك Dəyirman üstü çiçək

اوراق گتیر گول بیچك Oraq gətir gül biçək

قارداش نیشانلین گؤردوم Qardaş nişanlın gördüm

اوزون بوی، قارا بیرچك. (6) Uzun boy, qara birçək.

دستم را چاقو بریده/ چاقوی دسته دار بریده/ روغن بیاورید بزنیم/ عسل بیاورید بزنیم/ دستمال بیاورید ببندیم/ دستمال در گردن شتر است/ شتر در راه شیروان است/ راه شیروان گل و لای است/ دسته دسته گل در آن می روید/ یكی از آن گلها را می چیدم/ به موهایم می‌زدم/ در عروسی برادرم/ می‌نشستم و بلند می‌شدم و می‌رقصیدم/ رودخانه طغیان كرده و سیل می‌آید/ با خود دسته دسته گل می‌آورد/ یكی از آن گلها را می‌چیدم/ به بند گیسوهایم می‌بستم/ بند گیسوهایم قطار قطار/ روی آن برادرم می‌خوابد/ دستمال دست برادرم/ كه گوشه‌هایش زردوزی شده است/ همه یكصدا بگویند/ برادرم زنده باشد/ بالای آسیاب گل روییده است/ داس بیاورید، گل بچینیم/ برادر، نامزدت را دیدم/ بلند بالا و سیاه گیسو بود.

افسانه ها ـ Nağıllar

افسانه‌ها یكی از مهم‌ترین ژانرهای فولكلور كودكان است. بطور كلی، افسانه‌ها را نمی‌توان به دو بخش كودكانه بزرگسالانه تقسیم كرد. كودكان، به همه قصه‌ها با علاقه خاصی گوش داده، یاد گرفته و بارها و بارها برای همدیگر نقل می‌كنند؛ اما قصه‌های حیوانات برای كودكان از جذابیت بیشتری برخوردار است. در این افسانه‌ها، اشیا، و حیوانات مانند انسان به حرف درآمده و صحبت می‌كنند و خصوصیات انسانی به خود می‌گیرند. در این نوع قصه‌ها، حیوانات گوناگونی ایفای نقش می‌‌كنند. حوادث در آنها آشكار و خلاصه به تصویر كشیده می‌شود. اپیزودهای طولانی و ماجراهای سحرآمیز در آنها جایی ندارند. در این افسانه‌ها حیواناتی چون روباه، گرگ، خرگوش، مار، بز، خروس، اسب، شغال، شیر، كلاغ، مرغ. لك‌لك، و غیره حضور دارند. در افسانه‌های كودكان آذربایجان روباه بیشترین حضور را دارد. او در قصه‌های زیادی چون «بابا روباه و لك‌لك»، «روباه، روباه، تنباكو» و غیره نقش دارد. روباه در هر قصه‌‌ای نقشی متفاوت بازی می‌كند و با تیز هوشی و حیله‌گری در اغلب مواقع پیروز و غالب از میدان بیرون می‌آید ولی گاه مانند قصه «روباه بلا و شتر ناقلا»(7) خود نیز گول می‌خورد. كودكان در این قصه‌ها، در مورد زندگی خرس در زمستان و بهار، طرز شكار گرگ، خصوصیات خرگوش، بز، گوسفند، اسب، مار و سایر حیوانات، چیزهای مختلفی یاد می‌گیرند. در افسانه‌ها همچنین كمالات اخلاقی نظیر شجاعت، اتحاد، دیانت، احترام به بزرگترها، دوستی و نظایر آن ستوده شده و در مقابل صفات ضد اخلاقی مثل تنبلی، حسادت، خساست و غیره مطرود و منفور شمرده می‌شود. یك نمونه كوتاه از قصه‌های كودكان آذربایجانی:

بیر قاری ننه‌نین بیر بیزووو واریدی. آپاریر سووارماغا، آیاغی بوزدان زویر.

دئیر: بوز سن نه ظالیمسن!

دئیر: من ظالیم اولسایدیم، گون منی اریتمزدی.

دئیر: گون سن نه ظالیمسن!

دئیر: من ظالیم اولسایدیم، بولوت قاباغیمی توتمازدی.

دئیر: بولوت سن نه ظالیمسن!

دئیر: من ظالیم اولسایدیم، یاغیش من‌نن یاغمازیدی.

دئیر یاغیش سن نه ظالیمسن!

دئیر: من ظالیم اولسایدیم، گؤی اوت من‌نن بیتمزیدی.

دئیر: گؤی اوت سن نه ظالیمسن!

دئیر: من ظالیم اولسایدیم، قویون منی یئمزیدی.

دئیر: قویون سن نه ظالیمسن!

دئیر: من ظالیم اولسایدیم، قصاب باشیمی كسمزیدی.

دئیر: قصاب سن نه ظالیمسن!

دئیر: من ظالیم اولسایدیم، سیچان دخیلیمی آپارمازیدی.

دئیر: سیچان سن نه ظالیمسن!

دئیر: من ظالیم اولسایدیم، پیشیك منی توتمازیدی.

دئیر: پیشیك سن نه ظالیمسن!

دئیر: ظالیمم ها ظالیمم

كورسو آلتی قیشلاغیم‌دی

كورسو اوستو یایلاغیم‌دی

خانیم نمنه پیشیرسه

اودا منیم قویماغیم‌دی

Bir qarı nənənin bir bizovu var idi. aparır suvarmağa, ayağı buzdan züyər.
Diyər: buz sən nə zalimsən!

Diyər: mən zalim olsaydım, gün məni əritməzdi
Diyər: gün sən nə zalimsən!
Diyər: mən zalim olsaydım, bulut qabağımı tutmazdi.
Diyər: bulut sən nə zalimsən!
Diyər:mən zalim olsaydım, yağış mənnən yağmazdi.
Diyər: yağış sən nə zalimsən!
Diyər: mən zalim olsaydım, göy ot mənnən bitməzdi.
Diyər: göy ot sən nə zalimsən!

Diyər: mən zalim olsaydım, qoyun məni yemzdi.

Diyər: qoyun sən nə zalimsən!

Diyər: mən zalim olsaydım, qəssab başımı kəsməzdi.

Diyər: qəssab sən nə zalimsən!

Diyər: mən zalim olsaydım, sıçan dəxilimi aparmazdi.

Diyər: siçan sən nə zalimsən!

Diyər: mən zalim olsaydım, pişik məni tutmazdi.
Diyər: pişik sən nə zalimsən!

Diyər: zaliməm ha zaliməm

Kürsü alti qışlağımdı
Kürsü üstü yaylağımdı

Xanım nəmənə pişirsə

Oda mənim quymağımdı

پیرزنی یك گوساله داشت. این را برد آب بخورد، پاش رو یخها لیز خورد.

گفت: ای یخ، تو چه ظالمی!

گفت: اگر ظالم بودم كه آفتاب آبم نمی‌كرد.

گفت: ای آفتاب، تو چه ظالمی!

گفت: اگر ظالم بودم كه ابر جلوم را نمی‌گرفت.

گفت: ای ابر، تو چه ظالمی!

گفت: اگر ظالم بودم كه باران ازم نمی‌بارید.

گفت: ای باران، تو چه ظالمی!

گفت: اگر ظالم بودم كه علف سبز ازم نمی‌رویید.

گفت: ای علف سبز، تو چه ظالمی!

گفت: اگر ظالم بودم كه گوسفند مرا نمی‌خورد.

گفت: ای گوسفند، تو چه ظالمی!

گفت: اگر ظالم بودم كه قصاب سرم را نمی‌برید.

گفت: ای قصاب، تو چه ظالمی!

گفت: اگر ظالم بودم كه موش دخلم را نمی‌دزدید.

گفت: ای موش، تو چه ظالمی!

گفت: اگر ظالم بودم كه گربه مرا لقمه چپش نمی‌كرد.

گفت: ای گربه، تو چه ظالمی!

گفت: ظالمم آی ظالمم!

زیر كرسی قشلاقم است

روی كرسی ییلاقم است

هر چه هم كه خانم خانه بپزد

كاچی‌ام است.